پنجره ها را باز کرده ام و هی سرفه می کنم. " میم " می گوید :" ببند خب آن لعنتی را . " گرم است. من می گویم.
حس می کنم چیزی در درونم شروع به آتش گرفتن کرده است. میم می گوید سرم گرم شده است. و می خندد. میم اینطوری است . وقتهایی که مست می کند هی می خندد. خودش هم نمی داند چرا. یکی دو بار یادم است وسط خنده های بی در و پیکرش به گریه افتاده. تاریکی شهر ریخته توی هال. نشسته ام وبلاگ می خوانم. از این یکی به آن یکی. دروغ پشت ِدروغ. خیلی هاشان را می شناسم. از خیلی نزدیک. نمی فهمم کدام یکی است. نمی فهمم طرف اینی است که توی نوشته هایش است یا آنی است که دیده ام و سال ها شناخته ام. طرف گند بالا آورده و دروغ را مثل نقل و نبات می جود ، توی وبلاگش از یار بی وفای دروغ گویش گله می کند.
میم فرو رفته توی مبل قرمز. گوشی اش را چسبانده زیر ِ چانه اش. دارد با دوست پسرش لاس می زند. لابد. ساعت را نگاه می کنم و دلتنگ می شوم. بوی دود ِ ماشین ها تا لبه ی مبل ها آمده.سرم گرم است . دستهام می لرزند. مثل همیشه . مثل روزهای همیشگی بعد از هشتاد و هشت . هشتاد و هشت ِ بزرگ. هشتاد و هشت ِ لعنتی. پ.روکسی فایر ام قطع شده. زنگ زده ام به طرف که تمدید اش کند. باید تا فردا صبر کنم. فکر می کنم این همان اینترنت ملی بود که ازش حرف می زدند. نه جی میل ام باز می شود نه بلاگ اس.پاتم نه می توانم سرم را بکنم توی شبکه های اجتماعی ام. دود ِ شهر ، تاریکی اش و صدای ممتد ِ بوق ها تا پس ِ کله ام بالا آمده. تهوع ، حس ِ اکنون ِ من است. دوست داشتم می شد روی همین لپتاپ بالا آورد و رسید تا آنطرف. می شد روی همه ی آنهایی که فیل.تر می کنند عق زد. چه آنهایی که سایت ها را می بندند و چه آنهایی که خودشان را فیل.تر کرده اند.دروغ پشت ِ دروغ. کلمه ها آلوده شده اند انگار. فکر می کنم کاش فلانی را نمی شناختم. کاش می خواندمش و فکر می کردم دختر از این ماه تر نمی شود. می خواندمش و هی تصویر می ساختم برای خودم. فکر می کنم ساعت چقدر کند می گذرد وقتی مست و پاتیل شده ای. فکر می کنم دنیای بدون پروک.سی فایر ، دنیای ملی ِ من بوی عق می دهد.. دراز می کشم روی زمین .ژوآن بوکوآ ( لپتاپم ) مثل گربه روی شکمم لم داده است. سرما دویده تا زیر ِ پوستم و تاریکی... خانه را گرفته است..
حس می کنم چیزی در درونم شروع به آتش گرفتن کرده است. میم می گوید سرم گرم شده است. و می خندد. میم اینطوری است . وقتهایی که مست می کند هی می خندد. خودش هم نمی داند چرا. یکی دو بار یادم است وسط خنده های بی در و پیکرش به گریه افتاده. تاریکی شهر ریخته توی هال. نشسته ام وبلاگ می خوانم. از این یکی به آن یکی. دروغ پشت ِدروغ. خیلی هاشان را می شناسم. از خیلی نزدیک. نمی فهمم کدام یکی است. نمی فهمم طرف اینی است که توی نوشته هایش است یا آنی است که دیده ام و سال ها شناخته ام. طرف گند بالا آورده و دروغ را مثل نقل و نبات می جود ، توی وبلاگش از یار بی وفای دروغ گویش گله می کند.
میم فرو رفته توی مبل قرمز. گوشی اش را چسبانده زیر ِ چانه اش. دارد با دوست پسرش لاس می زند. لابد. ساعت را نگاه می کنم و دلتنگ می شوم. بوی دود ِ ماشین ها تا لبه ی مبل ها آمده.سرم گرم است . دستهام می لرزند. مثل همیشه . مثل روزهای همیشگی بعد از هشتاد و هشت . هشتاد و هشت ِ بزرگ. هشتاد و هشت ِ لعنتی. پ.روکسی فایر ام قطع شده. زنگ زده ام به طرف که تمدید اش کند. باید تا فردا صبر کنم. فکر می کنم این همان اینترنت ملی بود که ازش حرف می زدند. نه جی میل ام باز می شود نه بلاگ اس.پاتم نه می توانم سرم را بکنم توی شبکه های اجتماعی ام. دود ِ شهر ، تاریکی اش و صدای ممتد ِ بوق ها تا پس ِ کله ام بالا آمده. تهوع ، حس ِ اکنون ِ من است. دوست داشتم می شد روی همین لپتاپ بالا آورد و رسید تا آنطرف. می شد روی همه ی آنهایی که فیل.تر می کنند عق زد. چه آنهایی که سایت ها را می بندند و چه آنهایی که خودشان را فیل.تر کرده اند.دروغ پشت ِ دروغ. کلمه ها آلوده شده اند انگار. فکر می کنم کاش فلانی را نمی شناختم. کاش می خواندمش و فکر می کردم دختر از این ماه تر نمی شود. می خواندمش و هی تصویر می ساختم برای خودم. فکر می کنم ساعت چقدر کند می گذرد وقتی مست و پاتیل شده ای. فکر می کنم دنیای بدون پروک.سی فایر ، دنیای ملی ِ من بوی عق می دهد.. دراز می کشم روی زمین .ژوآن بوکوآ ( لپتاپم ) مثل گربه روی شکمم لم داده است. سرما دویده تا زیر ِ پوستم و تاریکی... خانه را گرفته است..