Instagram

سه‌شنبه، بهمن ۲۴

در احکام دو نفری شدن

رابطه ای داریم که حکم نفس کشیدن پیدا کرده بعد از شش سال. در این بین هیچ چیز برای من شیرین تر از این نیست که ما ، هر دو تای ما ، از دعواهای وسط رابطه هم لذت برده ایم و همچنان می بریم. و هر دو ، بیشتر من ، معتقد به این اصلیم که دعوا باید دعوا باشد. دعوای الکی و کوچک و بدون سرانجام محال است تمام شود. فقط نشان می دهد تمام شده اما در اصل مین شده و رفته جایی آن گوشه که وقت گیر آورد منفجر شود. آدم باید در دعوا اوج عصبانیتش را نشان دهد و هر از گاهی به خط جنون بزند. 

تمام صبح دعوا کردیم و بعد ده دقیقه توی بغل هم گریه کردیم. شب او آمد دنبال من. سر کار بودم. موهایش را کوتاه کرده بود و شلوار جدید آبی اش را پوشیده بود. آنقدر سکسی و زیبا شده بود که دلم می خواست وسط ِ آموزشگاه یادی از فرنچ کیس بکنم. فکر می کنم این جذابیت ِ اضافه هم ربطی کوچک به دعوا دارد. بعد نشستیم توی ماشین و رفتیم شام خوردیم. کلی هم خندیدیم سر اینکه رستوران باز کنیم اسمش را بگذاریم آشغالی برگر ( تلمیحی از رستوران ِ پلنکتون در باب اسفنجی ، اگر دیده باشید ) و با هم منوی رستورانمان را تهیه کردیم. بعد که نشستیم توی ماشین او گفت :" باورت میشه ظهر داشتیم دعوا می کردیم ؟ "
الان که دارم تایپ می کنم خوابیده کنار من و نفس های بلند بلند می کشد. من فکر می کنم حقیقتن خوشبختی خودش را به من نشان داده است.

۱۱ نظر:

Unknown گفت...

damn u...miss u...!

ناشناس گفت...

جالبه که انسان ها چقدر با هم متفاوتن. من اصلا نمی تونم دعوا رو تحمل کنم...

ضعیفه ای از اندرونی گفت...

ان شا الله که همیشه همین بمونین.

Unknown گفت...

آخ آخ رسما برای این پستت می میرم
چرا اینقد خوبه آخه؟

Unknown گفت...

Za Mo : مرسی.. چه خوب که حس خوبی داده..

ناشناس گفت...

salam
yadameh ghadima pirezan haie famil vaghti ke mikhastan bacheii ro doa konan, be madaresh migoftan cheraghe delet basheh.
elahi in adame khoobi ke dar kenaret darish ham hamisheh cheraghe delet bashe o baad az ye toofan, bedooneh chejoori delet ro roshan koneh, mesle yek toloue khorshide delangiz.
payandeh bashi,
Fatemeh

ناشناس گفت...

سلام .به تو که بی آنکه بدانی هوای نا پاکت ناسلامت کرده مرا .بدون فکر مینویسم وقتی سهم روزانه ام را میزنم عاشقه اینم که با توهمت شب را دراز کش تا صبح به تو فکر کنم .خودم درک کردم دنیایم کافی ات نبود.پس با شکست از روزگار نه از تو از کنارت گذشتم .گذشتم تا بخوانم ازت روزگار خوب است. بی آنکه بدانی درسهایی به من آموختی که در جوانی شرمنده گیم را به زندگیم به غرورم اعلام میکنم. پنهانم ؛پنهان شدم اما به هوشت اطمینان دارم من همان آدمه بیخودیم که نشسته بود روی صندلیه روبه رویت.و بعد از گذشته زمان نه اون ادم , ادم است نه آن صندلی آنجا

و نه تو...

Unknown گفت...

ناشناس : So sorry to hear that ! I don't know exactly who u r but if u r the person who I guess u should get get over it cause u were a great person and u r still are. wish u happiness.

ناشناس گفت...

سر رسید دفتر روز است هر شب .در جوانیم؛ پدره درویشم زمانی که دید من از آنچه که باعث افتخار است, دور شدم؛ آنچه که ایمان دارم را به رخم کشید به دیاره حبیب نه به ولای علی. درد نداشتن یه تار مو گندیده که مازاد مصرف من بود.وای چه هنریست ,هنر زاده شدن .که نخه نازکیست بین داشتنو نداشتن.
دیگر بر گنجینه ی دانایان نگاه پر سری نمایان است.
دیگر بر این زندگی هیچ میل بازتابی نیست.

(تشکر بابته اینکه اجازه دادین حرفای خنزل پنزلیم بریزم بیرون.حده اقل بهتر از ادماییم که میان اینجا دزدی میکنن.8‎)‎

ناشناس گفت...

سلام.کاش اینجا شکلک داشت.........راحت تر میشه ادم حرفشو برسونه.....روزای قشنگت مستدام.....این خیلی خوبه که بعد دعوا دونفر همو بغل کنن...طعمشو چشیدم..شیرینه...

ناشناس گفت...

سلام.کاش اینجا شکلک داشت.........راحت تر میشه ادم حرفشو برسونه.....روزای قشنگت مستدام.....این خیلی خوبه که بعد دعوا دونفر همو بغل کنن...طعمشو چشیدم..شیرینه...