Instagram

دوشنبه، مرداد ۱۳

امروز که سرمست تو ام ...فردا که فلان ..


رابطه آنقدرها که روی زبان می چرخد و کلمه ی خوش آب و رنگی به نظر می آید ، یک سویه نیست. هزار سوی دارد. وسط یک رابطه بودن ملزم به خوشبخت بودن نیست همانقدر که خارج شدن از یک رابطه ، الزاما منجر به بدبختی نمی شود. این وسط اما چگونگی خارج شدن از یک رابطه مطرح است. این روزها که به تماشای جدایی دوستی نشسته ام ، در ذهنم حیاط پشتی شلوغ و به هم ریخته ای جای دارد، وسط این حیاط سینی زنگ زده ای است دایره شکل. توی این سینی چند کبوتر را ول کرده اند نه به مراوده و معاشقه ، که به شاشیدن.

طلاق همین شکلی است به گمانم.اینجا حداقل. جای دیگر که نبوده ام ، تجربه ام توی این مملکت می گوید طلاق اینجا بازی کثیفی است که خیلی چیزها را رو می کند. خیلی از ما روز اول ازدواج ، خیلی منطقی طور به روزی که ممکن است اتفاق بیفتد و در آن از هم جدا شویم فکر می کنیم، اما هیچ کدام مان تصویری شبیه به واقعیت نداریم. تصویر ما در رئال ترین موقعیتش ، کمی جر و بحث است و جدا شدن در سکوت و بی حرفی. کجا فکر می کنیم آدمی که عاشقش شده ایم ممکن است روبرویمان ایستاده تهدید مان کند اگر فلان بهمان. کجای خیال مان فکر می کنیم این آدم با این گوشه ی لطیف و عاشق کننده اش ، روزی تبدیل به هیولایی می شود که نمی دانیم کدام فرنکشتاین دست به خلقش زده است.

نشسته بودم روی مبل و حس عجیبی بهم دست داده بود. سنگینی دندان های بالایی ام را توی دهانم حس می کردم. انگار کن جسمی اضافی. حس عجیبی بود. چسبیده به بدنم. بعد فکر کردم آدمی که یک طرف رابطه ایستاده و شروع به زخم زدن کرده است ، دندان ما نیست که سنگینی اش را با دل و جان بپذیریم. جایی که تمام شد ، تمام شده .  به خودمان فکر کنیم . مهم تر از این حرف ها هم اینکه این سینی همیشه هست و ما خواه ناخواه واردش می شویم. مثل معروف ِ "شما درخت نیستید، اگر از جایی که زندگی می کنید راضی نیستید تکان بخورید" مصداق بارزی توی این مسئله دارد. شما کبوتر نیستید ، انسانید. به جای شاشیدن به کسی که زمانی دوستش داشته اید ، محل را ترک کرده به درمان زخم هایتان بپردازید.






۳ نظر:

دختره گفت...

قوانین طلاق در ایران ابلهانه اند. گاهی از خودم ام می پرسم چون قوانین بد اند ما این قدر بد بازی می کنیم، یا چون آدم های مزخرفی هستیم دل به دل قوانین می دهیم. طلاق نگرفته ام ولی تا دل ات بخواهد در پایان روابط عاطفی تجربه کرده اد که چه قدر جنس مردها را می شود بهتر شناخت. بعضی هاشان آن قدر نجیب و آدم اند که می گویی اصلن کاش رابطه تمام نمی شد. بعضی هاشان باعث می شوند شک کنی که چه حماقتی بود با این آدم شروع کردی. لابد زن ها هم همین اند.

دوستی می گفت در کانادا اگر دو سال ما مردی همخانه باشه بسیاری از حقوق همسر قانونی اش را خواهی داشت. گمان ام جایی که قانون از حق ادم ها دفاع کند آدم ها مجبور نمی شوند عین گرگ زخمی چنگال ها شان را به هم نشان بدهند.

شوجی گفت...

من هم همیشه همین نگاه آرام رو به طلاق دارم که روزی بگویی خداحافظ و با کوله باری از غم بروی ولی چقدر می ترسم از اینکه اون لحظات طرف مقابلم از این رو به اون رو بشه چون خیلی چیز شنیدم از اطرافیان و دوستانم راجع به اینکه طرف مقابلشون موقع طلاق ازشون بیزار شده

مهران گفت...

سلام
من بااینکه خیلی به این مطالب دخترونه ها بی انگیزه ام اما انصافا قلم روانی داری
از یادداشتهایت خوشمااومده اگه می شه رمزش رو به من هم بگو.
ممنون