آنهایی که همیشه مرا می خوانند و خیلی به من نزدیکند چیزی بگویند.
عده ای دیگر هستند که اصلا نمی فهمند من چه می گویم و انگار با برداشت دیگری
اینجا می آیند . عده ای هم فکر می کنند با کینه توزی هایشان می توانند مرا عصبانی
کنند یا شاید کمی از خودشان را آرام کنند و یا دید بقیه را نسبت به من تغییر دهند .
از آنجاییکه به هیچ کدام از اینها نمی رسند ، دلیلی ندارد بگذارم اینجا را زباله دانی
گندابه های ذهن شان کنند. شاید اگر سه-چهار سال پیش بود واکنش نشان می دادم
و متعجب می شدم. اما باور کنید این رفتار ها آنقدر برایم عادی شده که هیچ تعجبی را
در من بر نمی انگیزد. حکایت بسیاری از رابطه هایم است. این جامعه همانقدر که
نمی تواند طلاق را بپذیرد ، به هم خوردن یک رابطه را نیز تاب نمی آورد. آدم هایی که
رابطه هایشان را به هم می زنند چه دختر باشند چه پسر ، چه رابطه شان معمولی
باشد چه عاشقانه ، معمولا اولین راه عجولانه را انتخاب می کنند.
دشمنی و کینه توزی.
و آدم در دشمنی کردن نمی تواند عادلانه قضاوت کند و نمی تواند خودش را ارتقا
بدهد. این می شود. نداشتن جرئت برای روبرو شدن .
بعد به جای بر طرف کردن مشکلات شخصی شان با آدمی دیگر ،به جای روبرویش
نشستن و حرف زدن و گلایه کردن ، سعی می کنند زیر نقابی پنهان شوند و با آن
به فحاشی و هرزه گویی بپردازند. برای همین است که من رابطه هایی که از اینگونه
آدم های به ظاهر تغییر ناپذیر پر شده را به هم می زنم و این رفتار های جهان سومی
را به فلان جایم هم نمی گیرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر