Instagram

جمعه، اردیبهشت ۱۰

دنیای داغتر از سیب زمینی های من!



10:11

خراشی کوچک روی انگشت دوم دست راستم ، موقع خلال کردنِ سیب زمینی ها به

سوزش می افتد. خیره می شوم به کاشی های سبز آشپزخانه و فکر می کنم دارم این

سیب زمینی ها را برای تو سرخ می کنم.

گور پدر هزار کیلومتر. ( سوزش به قتل می رسد)

10:24

پینکو را می نشانم،ازش عکس می گیرم. موجود است دیگر. آنهم از آن رنگی هاش.

هر چه باشد من ِ هنوز ، من ِ همیشگی است. عاشق موجود های رنگی.

عاشق تکه های کوچک زندگی که شادابی مرا تکمیل می کنند." ک" از سفرش

بازگشت. امشب.

اسم گاوی را که با خود آورده است گذاشته ام پینکو. ( برگرفته از Pink cow )


10:27

حرف بزن. پشت سیم ها. از هر چه می خواهی. از Malmsteen بگو. از گرافیکِ بازی

جدیدی که کشف کرده ای. از شگفتی های همیشگی ات وقتی چشم هات طبیعت

را هضم می کنند. حرف بزن تا نفس هایم را میزان کنم.


پ.ن :

تصادف اتوبوسی در نیشابور باعث شد یکی از نزدیکان را از دست بدهم.

جنازه اش را که می بردند به خاک بسپارند مادرش میان گریه و دیوانگی می خواند :

" ای کاروان آهسته ران کآرام جانم می رود.. آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.."

احساس او به شدت مرا دچار همذات پنداری کرد.

مرا درک کن وقتی ده دقیقه بیرون رفتنت این وقت شب، پریشانم می کند.

سرزمین ، سرزمین نا امنی هاست.
پ.ن 2 :

دختر خاله جان از قزوین به مشهد می آید. خبر قتل هایی جدید را در قزوین به گوش ِ ما

می رساند. آنهم از نوع زنجیره ای اش.

بدون تجاوز. بدون دزدی. تنها ضربات چاقو. تنها ایجاد وحشت. باز هم قربانیان زن بوده اند.

عجیب است که هنوز خبری از حال و هوای قزوین در این روزها ، نخوانده ام.

* این لینک را امروز دیدم. قتل های زنجیره ای قزوین




هیچ نظری موجود نیست: