Instagram

جمعه، اردیبهشت ۱۰

رویای من گاهی از Charles de gaulle آغاز می شود !

Je




هربار خیالم به پاریس می رود ، موهایم کوتاه است. به شانه ام هم نمی رسد. همیشه از

فرودگاه فیلم ذهنی ام را آغاز می کنم. این روزها کار نمی کنم اما یادم می آید آن شبهایی

که یازده می رسیدم خانه و سرم درد می کرد و آلودگی و سنگینی شهر روی بدنم افتاده بود،

خودم را می انداختم روی تخت و چشمهایم را می بستم و دل می سپردم به خیال ِ پاریس.

شهری که همیشه دوستش داشته ام. آنوقت مثل روح می نشستم روی یکی از صندلی

های سالن انتظار Charles de Gaulle و پایین آمدنِ خودم را از پله های هواپیما به انتظار

می نشستم.

بیشتر از همه ی تصاویر ذهنی ام عاشق آن لحظه بودم که زن مو کوتاه را تکیه می دادم به

میله ای در مترو. زن مو کوتاه ِ من هیچ گاه نمی نشست. شاید خیال من بهش آموخته بود که

سفرش خیلی زود پایان می یابد. با اولین گرده ی خوابی که روی چشمهای من بیافتد.

زن مو کوتاه آرام و قرار نداشت. و نگاهش وقتی تکیه داده بود به میله ، حال و هوای نگاه ِ

Irène Jacob را داشت. وقتی در قرمز ، روی بیلبورد در باد می رقصید.

هر بار می ایستم جلوی آینه ، تصویرم را بیشتر از پیش به زن ِ خیالم که می تواند از هر مرزی

بگذرد و به هر کجایی برود نزدیک می بینم. شاید برای اینست که موهای کوتاهم را جور دیگری

دوست دارم.

هیچ نظری موجود نیست: