توان ِ من در مقابل خواب آلودگی ناچیز است. مثل توانی که در مقابل سرما دارم. همانقدر که توی سرما دنبال سوراخی
می گردم که در آن مخفی شوم ، خواب آلودگی هم مرا ،هرچقدر هم نخواهم، می برد توی تخت. اما دیشب با همه ی
شب ها فرق داشت. کمی حرصم می گیرد که شبی که هیچ دلیل محکمی برای بیدار ماندن نیست و دلایل تخمی و بی
فایده هستند چیزی در من رشد می کند و روی خواب آلودگی را کم می کند. راستش را بخواهید دلم می خواست چنین
نیرویی را شب هایی پیدا می کردم که پیش یارم بودم و یا جایی، مثلا جزایر قناری، با دوستهام نشسته بودیم و
می توانستیم ساعتها در مورد جنایت و مکافات و سینمای اروپا و سینمای هالیوود بحث کنیم.
تمام ِ استفاده ای که از این حالت بردم این بود که نشستم و چند دست با مامان رامی بازی کردم . بعد در اتاقم را بستم و
گذاشتم شب با حس خاموشی ِ بی نظیر اش راهش را به اتاق باز کند و آرامش ام را دو چندان کند.کمی زبان خواندم .
می دانستم آقای او هزار کیلومتر آنطرفتر دارد قهوه ی تلخ می بیند و لذت می برد. همین آرامش ام را بیشتر می کرد.
همین شد که وقتی ساعت از سه گذشته بود جلوی وب کم در حالی که دستم را زده بودم زیر چانه ام چندین بار خوابم
برد. با وجود اینکه کار دیگری نبود که انجام بدهم حس همیشگی که برایم خیلی آشناست بهم برگشته بود.
اینکه نمی خواستم بخوابم.
آنروز که آقای او داشت رباتش را برای مسابقات روباتیک آماده می کرد ، با اینکه روباتش را که شبیه سوسک بزرگ
آهنی بود خیلی دوست داشتم ، دلم می خواست به جای آن روبات،سر پروژه ای نشسته بود که در آن قرار بر این بود که
قرصی ساخته شود که با هر بار مصرفش بتوانی ماهها بیدار بمانی و انرژی ات کم نشود.
می گردم که در آن مخفی شوم ، خواب آلودگی هم مرا ،هرچقدر هم نخواهم، می برد توی تخت. اما دیشب با همه ی
شب ها فرق داشت. کمی حرصم می گیرد که شبی که هیچ دلیل محکمی برای بیدار ماندن نیست و دلایل تخمی و بی
فایده هستند چیزی در من رشد می کند و روی خواب آلودگی را کم می کند. راستش را بخواهید دلم می خواست چنین
نیرویی را شب هایی پیدا می کردم که پیش یارم بودم و یا جایی، مثلا جزایر قناری، با دوستهام نشسته بودیم و
می توانستیم ساعتها در مورد جنایت و مکافات و سینمای اروپا و سینمای هالیوود بحث کنیم.
تمام ِ استفاده ای که از این حالت بردم این بود که نشستم و چند دست با مامان رامی بازی کردم . بعد در اتاقم را بستم و
گذاشتم شب با حس خاموشی ِ بی نظیر اش راهش را به اتاق باز کند و آرامش ام را دو چندان کند.کمی زبان خواندم .
می دانستم آقای او هزار کیلومتر آنطرفتر دارد قهوه ی تلخ می بیند و لذت می برد. همین آرامش ام را بیشتر می کرد.
همین شد که وقتی ساعت از سه گذشته بود جلوی وب کم در حالی که دستم را زده بودم زیر چانه ام چندین بار خوابم
برد. با وجود اینکه کار دیگری نبود که انجام بدهم حس همیشگی که برایم خیلی آشناست بهم برگشته بود.
اینکه نمی خواستم بخوابم.
آنروز که آقای او داشت رباتش را برای مسابقات روباتیک آماده می کرد ، با اینکه روباتش را که شبیه سوسک بزرگ
آهنی بود خیلی دوست داشتم ، دلم می خواست به جای آن روبات،سر پروژه ای نشسته بود که در آن قرار بر این بود که
قرصی ساخته شود که با هر بار مصرفش بتوانی ماهها بیدار بمانی و انرژی ات کم نشود.
۲۳ نظر:
منم توانم برای بیخوابی کمه ! هیچ وقت نتونستم شبا خیلی بیدار بمونم با اینکه عاشق شبم ! ولی امشب حالا بیدارم، چون فردا تعطیله .. از این قرصهای بیدار موندنی که هست ولی خب عوارض داره دخی جان .. توصیه نمیشه
من خودم خواب رو خیلی دوست دارم. یعنی از معدود چیزهایی هست که خیلی دوستشون دارم. اما خب گاهی بی خوابی به سراغم میاد و امان از اون زمان ها.
شما هم می تونستین توی این بی خوابی دیشبتون داستان من رو بخونید و در موردش برام بنویسین!
نظریات شما نسوان عزیز در مورد یارتان همیشه بی اندازه عجیب و گاهی به شدت مزخرف است و توقعاتی که علاوه برخنده می تواند ادم را به تفکر فلسفی بکشاند!
دیشب وال ای را برای بار چندم می دیدم ...چقدر شخصیت ایوا(روبات مونث)دقیق شبیه زن ها و خصوصیتشان _مخصوصا وقتی یکم زیبا و تحصیل کرده باشند_است!
خواب!نمی دانم چرا یلدا اما دخترهای لوند معمولا خواب الودند...
و بیداری برای نوشتن به زور قهوه سیگار و رد بول چقدر می چسبد!
و جزایر قناری بهتر است یا ویلای هانی؟
یلدا بیا این حس خواب آلودگی تو و بیخوابی منو با هم قاطی بکنیم بلکه یک آدم نرمال از توش در بیاد :)
افسانه سیزیف: خب این قرصی که من آرزویش را دارم چیزی توی مایه های اکسیر جوانی و عمر جاودانی است.
محمد : به روی چشم.
dream_runner: استغفرالله ! چی بگم به تو آخه! اینها که توقع نیست خواسته است. و در ضمن ویلای هانی هم خوب است. اما جزایر قناری خیلی بیرون تر از این خاک است.
لیلا: من که حرفی ندارم لیلا جان !
قرصی هست که میخوری
و بی هیچ احساس کمبود انرژی ساعتها
برای همیشه می خوابی
....
تکراری شده، می دانم... اما... اما هربار که می خوانمت می گویم: نوشته هایت را دوست دارم یلدای دوست داشتنی
من هم عاشق سكوتهاي نيمه شبي ام قرصي پيدا شد ما را هم خبر كن
خواب اخرین چیزی هست که بهش پناه می برم و یا ازش لذت میبرم...همیشه این مشکل را با شلمان داشتم و دارم...!!اصلا فکر نمیکردم تو هم اگه زنگت بخوره میخابی و بعد که بلند شدی از خودت فکرهای زیرکانه منتشر می کنی:)
:)
من خواب آلودگی رو بیشتر دوس دارم، گاهی بعضی شبها خواب فراموشم میشودو روز بعد را خمار خواب دیشب و چه قشنگ است آن روز، تلخی همه چیز گرفته شده، همه چیز ملایمتر است. حالتی است بین مستی و هشیاری، من دوستش دارم ولی خیلی ها نه
پ.ن. پس آقای او هم رشته من است، کارشناسی من هم کارم با همین سوسک های بزرگ آهنی بود:)
پ.ن. شاید سه چهار ماه دیگر فرصت بشود به جزایر قناری برم، نزدیک است به اینجا، اگه رفتم یادت خواهم کرد و برایت عکس می فرستم.
آرزو بر جوانان عيب نيست
اگر اين قرص را كشف كردي دمت گرم 1كي واسه من بزار كنار
بهار : خوشم اومد از توصیفی که تو جمله ی آخرت داشتی.
دانای کل : آقای او رشته اش آن نیست اما خب مربوط به روباتیک می شود.از الان دارم در جزایر قناری تصورت می کنم و نمی دانی چقدر حالم را می گیری اگر بروی و برایم عکسی نگیری. خودت می دانی دیگر !!!
ايوب : من به او گفتم که چنین قرصی مشتری دارد. فکر نمی کردم در این حد همه دوستش داشته باشند.
ولي من دوست ندارم از اون قرص استفاده كنم به نظرم لذتي كه تو خواب هست تو هيچي نيست...
راستي يلدا آدرست همونه؟ ميخوام واست يه چيزي بفرستم... :دي
نیکا : آره نیکایی همونه. چی می خوای بفرستی ؟ دارم از فضولی می میرم.
نه خيرم حق نداري فضولي كني...
بايد صبر كني تا برسه :دي
یلدا اومدم دیروز اینجا کامنت دادم خودمو چشم زدم....دیشب وسط تلفن خوابم برد،خیلی کم این اتفاق میفته واسه من!طبیعتا شلمان هم خوابش برده بود!!!
از شب بيدار موندن متنفرم .. چون صبح كه ميشه و مي بينم هم خوابم مياد و هم نمياد احساس خشم و خستگي با هم ميان سراغم ... حس خيلي بديه
ارسال یک نظر