آدم ها بیشتر از اینکه به خوب بودن فکر کنند , به خوب بازی کردن فکر کرده اند. به نشان دادن قالبی انتزاعی از
خودشان , قالبی که با آنچه در قلب شان می گذرد در تضاد است. هنوز نمی دانم مردی که بعد از طلاقش چشم دیدن
زن اش را ندارد و این حس را همانطور که هست نشان می دهد , کار بهتری می کند یا آنکه ادای لامپ روشن گنده ای
را در می آورد و با همه ی درد و رنج درونی اش مبارزه ای کاذب کرده و به همه ی دنیا نشان می دهد که ما هنوز
دوستیم.
با اینکه حرمت , هزار بار در چهاردیواری خانه مان شکسته و بالا و پایین همدیگر را از فحش یکی کرده ایم و تا آنجا
که فکر یاری می کند زیر آبِ هم را زده و احساس را له و لورده کرده ایم, باز با هم دوستیم. چون در این عصر به
همزیستی مسالمت آمیز معتقدیم.
و تا اکنونِ من , بارها چنین اتفاق هایی افتاده است. هیچ گاه درگیرطلاق نبودم اما رابطه های زیادی را به هم زده ام یا
ازدست داده ام. و از پسِ آنها , حالا دور و برم پر است از آدمهایی که لبخند و احترام های بازیگرانه تقدیمم می کنند و
در روزهایی که توی مود بدی به سرمی برند پشتم آسمان ریسمانی آلوده می بافند.
وقتی لبخند می زنند و هردو نشان می دهیم آنقدر قوی هستیم و بزرگ شده ایم که بک گراند رابطه ای که تمام شد را با
رابطه های انسانی اجتماعی قاطی نکنیم , خوش خوشانم می شود. همین جاست که احساس لذتی ، هر چند مریض، را
تجربه می کنم. همانی که می دانم از حسی کاذب ایجاد شده اما نمی دانم در چنین عصری کدام یک بهتر است و
کدام یک درست.
خودشان , قالبی که با آنچه در قلب شان می گذرد در تضاد است. هنوز نمی دانم مردی که بعد از طلاقش چشم دیدن
زن اش را ندارد و این حس را همانطور که هست نشان می دهد , کار بهتری می کند یا آنکه ادای لامپ روشن گنده ای
را در می آورد و با همه ی درد و رنج درونی اش مبارزه ای کاذب کرده و به همه ی دنیا نشان می دهد که ما هنوز
دوستیم.
با اینکه حرمت , هزار بار در چهاردیواری خانه مان شکسته و بالا و پایین همدیگر را از فحش یکی کرده ایم و تا آنجا
که فکر یاری می کند زیر آبِ هم را زده و احساس را له و لورده کرده ایم, باز با هم دوستیم. چون در این عصر به
همزیستی مسالمت آمیز معتقدیم.
و تا اکنونِ من , بارها چنین اتفاق هایی افتاده است. هیچ گاه درگیرطلاق نبودم اما رابطه های زیادی را به هم زده ام یا
ازدست داده ام. و از پسِ آنها , حالا دور و برم پر است از آدمهایی که لبخند و احترام های بازیگرانه تقدیمم می کنند و
در روزهایی که توی مود بدی به سرمی برند پشتم آسمان ریسمانی آلوده می بافند.
وقتی لبخند می زنند و هردو نشان می دهیم آنقدر قوی هستیم و بزرگ شده ایم که بک گراند رابطه ای که تمام شد را با
رابطه های انسانی اجتماعی قاطی نکنیم , خوش خوشانم می شود. همین جاست که احساس لذتی ، هر چند مریض، را
تجربه می کنم. همانی که می دانم از حسی کاذب ایجاد شده اما نمی دانم در چنین عصری کدام یک بهتر است و
کدام یک درست.
۴ نظر:
جانا سخن از زبان ما می گویی
چی بگم والله
....:)
Salam Yalda :D Chetori
Omidvaram roobera bashi
rasti Tabrike mara bepazir !
With BEST Wishes !
Rasty Bloge ghablimo Blogfa Bast !
ye Page jadid zadam .
www.ben-siran.com
ارسال یک نظر