شب هایی در زندگی آدم ها هستند که تاریکی شان از پیش نوشته شده و به هیچ قیمتی روشن نمی شوند. شب هایی که به
هر دری می زنی و حجم اندوه کم نمی شود. شب هایی هستند که به هر دری بزنی رابطه ای برقرار نمی شود. آنقدر
فهمیده نمی شوی که به سکوت ایمان می آوری. که هر آنچه باید بر زبانت بیاید توی سرت می ماند. به چنین شب هایی
امیدی نیست. در چنین شب هایی کودکی زاده نشده و نطفه ای شکل نگرفته. کتابی خوانده نشده و نوایی اتاق را بر نداشته
است. تخت , سرزمینی خالی و خشک مانده است و چشم ها هی خیس شده و پاک شده اند. یک توده دستمال کاغذی افتاده
پشت تخت و تنها نوری که تو را زیر لحافت همراهی کرده , نور تبلت ات بوده . آن گاه که تنها همدمت تکنولوژی است
شبها . . شبهای عقیم اند.
هر دری می زنی و حجم اندوه کم نمی شود. شب هایی هستند که به هر دری بزنی رابطه ای برقرار نمی شود. آنقدر
فهمیده نمی شوی که به سکوت ایمان می آوری. که هر آنچه باید بر زبانت بیاید توی سرت می ماند. به چنین شب هایی
امیدی نیست. در چنین شب هایی کودکی زاده نشده و نطفه ای شکل نگرفته. کتابی خوانده نشده و نوایی اتاق را بر نداشته
است. تخت , سرزمینی خالی و خشک مانده است و چشم ها هی خیس شده و پاک شده اند. یک توده دستمال کاغذی افتاده
پشت تخت و تنها نوری که تو را زیر لحافت همراهی کرده , نور تبلت ات بوده . آن گاه که تنها همدمت تکنولوژی است
شبها . . شبهای عقیم اند.