Instagram

یکشنبه، خرداد ۲۶

یک شب ِ خوب


مشهد برای اولین بار در عمر بیست و پنج ساله ی من همچین جمعیت شادی رو تجربه کرد. راهنمایی و احمدآباد دربست در اختیار آدم های پیاده بود و خیلی خیلی سخت بود که ماشینی از لابه لای جمعیت رد شه. قشنگترین قسمت این شادی این بود که مثل ماشین زمان عمل کرد. رفته بودیم 88 انگار. میرحسین برده بود انگار. بیشتر از تشویق روحانی ، فریاد میرحسین آسمون و پر کرده بود. وقتی جمعیت داد می زد که " برادر شهیدم رای ات و پس گرفتم " بغض خیلی ها خودش و نمایان می کرد. این عکس هم مال امشبه. امشب شب ِ مردم شده بود. شب ِ بازگشت به خیابان ها. شب ِ فریادی شاد و پر اندوه بعد از چهارسال حصر ِ حنجره ها.

۸ نظر:

Unknown گفت...

خوش به حالت که دیشب مشهد بودی. خیلی دلم شهرم را می خواست دیشب.

مرجان گفت...

یلدا جان
با این جمله ت شادیم گوشت شد چسبید به تنم: برادر شهیدم رای ات و پس گرفتم
در واقع میرحسینِ شریف برد و بازهم خاتمی

Unknown گفت...

زاویه : می دونم چی می گی ولی فکر می کنم دیشب اونقدر همه ی شهرها شاد بودند که می شد احساس غربت کم تری داشت. این شادی مشترک بود بین مرزهای شهری

Unknown گفت...

مرجان : آخ از این خاطره ها مون ..

طاها بذری گفت...

یلدا چند تا عکس از دیشب:

http://www.flickr.com/photos/taha_bazri/sets/72157634149827804/

زمان ساعت ۲ نیمه شب. وکیل آباد. ملت اصلا نمی‌خواستن بی‌خیال بشن. سجاد چهار راه بهار و حد فاصل استقلال تا پارک و چهار راه آزادشهر هم که واقعا قفل بود.

Unknown گفت...

طاها : چه خوب. آره ملت بیشتر از خبر به حاشیه اش احتیاج داشتند. به اجازه ی داشتن شادی ِ عمومی.

سیاه گفت...

شادی اون شبمو هرگز نمیتونم توصیف کنم.... و بغضهای گاه بگاه...

ناتمام گفت...

ببین چه طور نوشته این جمله ی غریب را...

آدم باید به پیروزی بزرگی رسیده باشد

که این طور v نشان بدهد...

کدام پیروزی ؟؟؟؟؟؟؟؟