متاسفانه فیلم در سالن بالایی سینما هویزه اکران می شد. سالن پایین هم استاندارد نیست
چه برسد به سالن بالایی که آدم را به یاد حمام های گاز در جنگ جهانی می اندازد. اغراق
نمی کنم!! وارد سالن که شدیم تا زانو در پوست تخمه و کیک و چیپس فرو رفتیم. وقتی
سعی می کردیم میان آت و آشغالها راه خودمان را باز کنیم گاهی پایمان به شیشه های
نوشابه و دلستر نیز گیر می کرد . گشتیم و گشتیم تا مکانی را برای اتراق پیدا کنیم که حداقل
صندلی هایش ، نشیمنگاه مان را به گند نکشد.
داشتم کم کم در ذهنم از اینکه در آشغالدونی زندگی می کنم که حتی نمی شود در آن
سینمای تمیز داشت ، دچار یاس می شدم که فیلم از اواسط تیتراژ شروع شد و همه را
غافلگیر کرد.
فیلم که شروع شد همه مجبور به تکرار " هیس " در سالن شدند. حالا نمی دانم صدای فیلم
کم بود یا مردم با صدای بلند چیپس می خوردند. به هر حال خودمان را با شرایط وفق دادیم و
محو تماشا شدیم. برای اولین بار بود که لیلا حاتمی و رادان را در چنین شخصیت هایی
می دیدم. به همین دلیل در ابتدا در بهت معلق شده بودم . می توانم بگویم متفاوت ترین
نقشی بود که حاتمی بازی کرده بود.
" بی پولی " گرچه موضوعی ساده و سطحی به نظر می رسد اما در دستان حمید نعمت الله
چنان هنرمندانه به تصویر کشیده شده بود که باعث شد بر یاس اولیه ام غلبه کنم.
طنزی که در بی پولی وجود داشت از نوع طنزهایی بود که پخته است و به شعور بیننده توهین
نمی کند. بازیگران فیلم در چاله ی بدبختی آدم را به خنده وا می داشتند بدون اینکه مجبور
باشند جلوی دوربین شکلک در بیاورند و جک های بی مزه با لهجه های متفاوت تعریف کنند.
بعضی از صحنه های فیلم آنچنان هنرمندانه بودند که دلم می خواست بارها به تماشایشان
بنشینم. به نظر من زیباترین صحنه ی فیلم آنجا است که رادان پنج تومانی از روی زمین پیدا
می کند و سعی می کند زنش را با ربط دادن موضوع به سرنوشت و تقدیر و لطف پروردگار
راضی به نگه داشتن پول کند و زن با دیدن صندوق صدقات ، حرفش را قطع می کند و پول را از
دستش چنگ می زند و به طرف صندوق می رود. حالا نوبت زن می شود . پول را چون بمبی در
دست نگه داشته و رادان تقریبا بر زمین زانو می زند و به التماس می افتد که زن از انداختن پول
منصرف شود و ...
مهمترین چیزی که در فیلم مطرح است غرور بیجای جوان امروز است. به نظر من بی پولی تنها
یک مساله است. اما غرور بیجا شروع تراژدی است که هر لحظه فرد را به نقطه ی پست تری
پرت می کند. و این تراژدی عجب هنرمندانه به کمدی کشانده شده است. مرد در اوج بدبختی
حاضر به فروختن وسایل خانه نیست ، مغرور است و غرورش حاصل شخصیتی است که
توسط جایگاه اقتصادی بدست آمده است .
حتی به زنش دروغ می گوید و ماه ها برایش فیلم بازی می کند مبادا بی پولی اش برملا شود.
نمایش این فیلم نمایش این روزهای ایران است. نمایش ماسک ها و بی هویتی و دردسر های
بزرگ اجتماعی . نمایش بحران اقتصادی که تقریبا دامن همه را گرفته است. مهم ترین مساله
اما در این فیلم اینست که کمدی از لودگی و ابتذال خالی است و هوشمندانه و قدرتمند است.
۱ نظر:
"به نظر من بی پولی تنها یک مساله است. اما غرور بیجا شروع تراژدی است که هر لحظه فرد را به نقطه ی پست تری پرت می کند."
موافقم، خیلی خوب اومدی!
ارسال یک نظر