آخ ِ نامجو را بالاخره گوش کردم. نامجو را بخاطر توهین هایش به شاملو در یکی از
مصاحبه هایش مدت هاست نتوانسته ام دوست داشته باشم. برای اینکه احساسم
بر قضاوتم غلبه نکند حسابی فکر کردم . بعد آلبوم را گوش کردم.
"همش دلم میگیره " را بیشتر از همه دوست داشتم. موسیقی قوی تری داشت. موقع
گوش دادن بعضی وقتها حس می کردم به جای شعر شر ( Sher ) می بافد اما فکر کردم
این می تواند سبک نامجو باشد. مخصوصا در آلبوم اخیرش. "بی نظیر " اش را به خاطر
جسارتش در بیان پسندیدم.
چند تا از کامنت های خصوصی و عمومی ابراز نگرانی کرده بودند و هی رفتند و آمدند و
پرسیدند که با " او " آشتی کردی ؟ من این دلنگرانی ها را ، مخصوصا از طرف ِ دوستانم
دوست دارم. برای خودم زیاد پیش می آید. اما چیزی که جالب بود این بود که فکر کردم نکند
بعضی از دوستهام و خواننده هام فکر می کنند من در رابطه ای هستم که هیچگاه دعوایی
صورت نمی گیرد ! ! و بعد هم بگویم که من و " او " از هفت خوان رستم گذشته ایم و
دعواهایی کرده ایم که .. خدا می داند ریشترش را .
اما تا به حال قهر نکرده ایم. حتی یک روز. می خواهم نظرتان را بدانم. شما فکر می کنید
رابطه باید ارام باشد یا پستی بلندی داشته باشد ؟ نظرتان را راجع به مقوله ی قهر نیز
بگویید.
امروز " میم " را می بینم. برایم خوب است. برای من که چند روزی است مثل لاکپشت ها
رفته ام توی لاک خودم. حتی شیشه های ماشین را پایین نمی کشم. وقتی هوا سرد
است و من گرمم.
گاهی ماشین را پر می کنم از سکوت و گاهی Accidental Babies می ریزم روی
شیشه ها. بعد کم کم شیشه ها بخار می گیرد . همیشه چشمهام می لرزند وقتي
مي گويد :
but do you really feel alive without me? , If so : be free . I f not : leave him for me
پ.ن : پوریای بزرگ و این همدلی اش. مردهای بزرگ و همدلی هاشان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر