Instagram

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶

این روزها


نه اینکه متاثر از جو سیاسی اجتماعی دور و برم نباشم، نه اینکه از حرف های افتاده بر دهان همه خسته شده باشم و مثلن تصمیم گرفته باشم سکوت کنم ، نه ا اینطورها نیست... من هم مثل خیلی های دیگر که شبیه من هستند ، روز ِ آخر ِ ثبت نام کاندید ها ، قلبم تند می زد. بی دلیل. یعنی اینکه دلیلش برایم گنگ بود. با این حال من هم منتظر بودم و خدا خدا می کردم هاشمی بیاید. نه اینکه یادم رفته باشد هاشمی کیست و چه ها کرده و بیشتر از خیلی های دیگرشان بی محابا بالا کشیده و شاید بیشتر از خیلی ها سوتی داده دست این و آن... من به تغییر های جزئی  در آدم ها معتقدم. یعنی اصلن اصول من اینست که اگر کسی بیاید و بگوید فلانی 180 درجه تغییر کرده ، محال است باور کنم. ته تهش می گویم جوگیری است. نمایش است و یا طرف  ، در مرحله انکار به سر می برد و دارد خودش را گول می زند. اما به جای این همه منفی بافی ، معتقدم تغییر های کوچک در آدم ها اتفاق می افتد. الان هم شرایط فکری من اینست. آن سال ، آن نماز جمعه ، آن حرف ها ، آن سخنرانی ها ، حتی اگر بازی سیاسی باشد ، وجود ِ خارجی داشت. به نظر من ، هاشمی ، امن ترین گزینه ی موجود است. شخصن از فکر اینکه کسی مثل قالیباف بیاید روی کار خیلی بیشتر از آمدن سه باره ی ا.ن . می ترسم.  در تمام این دو هفته که بحث ها خیلی گرم است دور و بر این موضوع ، من سعی کرده ام یک کلمه هم از انتخابات نگویم. شاید چون آمادگی ِ باز کردن زخمی که چند سال است رویش را بسته ام ، ندارم. شاید چون آزار دیده ام و از دوباره و دوباره آزار دیدن می ترسم.  با پارتنر ِ عزیز تر از جانم این روزها خیلی بحث کرده ام. تا چند وقت ِ پیش هر دوی ما مطمئن بودیم که رای نخواهیم داد. بعد تر من نظرم تغییر کرد و او همان جا ماند. البته که این وضع بدی نیست و باعث به وجود آمدن بحث می شود و من شخصن عاشق بحث کردن هستم، آن هم با کسی که می دانم ته ِ بحث قرار نیست تبر به دست بیافتد دنبالت. 
گذشته  از این فکر ها و اخبار چک کردن های دم به دم ، این روزها من ، درس می خوانم .. کلمه ها از من دور شده اند و یا من از آنها دوری کرده ام ، فکر می کنم پریودی اجباری سراغم آمده برای اینکه با کلمه ای نزدیکی نکنم. خرداد زمان ِ امتحان است. و خرداد انتخابات است. و خرداد قرار است خانه مان را تحویل مان بدهند. کلن خرداد همیشه پر حادثه بوده و من هنوز به خرداد ِ پر از حادثه ...

۴ نظر:

birdy گفت...


این روزها، همه مون پر از "این روزها..." ایم. این روزها برای همه مون عجیبه و تلخه. همین.

علی گفت...

عالی

مرجان گفت...

خوش به حالت یلدا جان که میتونی اینجوری فکر کنی برای من که هنوز ت نها گزینه ی امن خاتمیه که حیف....
من این بار واقعا گول نمیخورم و رای نمیدم
همش بازی برای اینکه بازهم ما رو بکشونن پای صندوق

ناتمام گفت...


آه از این ماهِ آدم کش! که دست بر نمی

دارد از ما...

دوست داشتم خوانش این روزهات را.دوست

داشتی ما را هم بخوان...