اگر برای هیجان زده شدن آدم
ها در شرایط مختلف رتبه ای را در نظر بگیرید، و بگوییم 10 یعنی خیلی هیجان زده و 1
یعنی ای
بد نیست، من به خودم شماره ی 10 را می دهم. نه تنها من، بلکه بیشتر آدم
هایی که مرا خوب می شناسند ، همین را می گویند.
من برای اتفاق ها ذوق می کنم و
هیجانم بی سر و صدا نیست. شاید اگر یک گروه از احساسات باشد که من بلدم خوب بیرون
بریزم شان همین هیجانات باشد. چرا این را گفتم ؟ چون بارها فکر کردم این خاصیت ،
خیلی وقت ها ، وقتی در شهری متروک
زندگی می کنی یا دور و برت را آدم هایی گرفته
اند که بیش از حد درگیر روزمرگی شده اند ، آنقدرها هم خوب نیست و هی
افسرده ات می
کند.
دیروز
کسی در فیس بوک نوشته بود که قلب ایران در بیمارستان قلب تهران می تپد و خیلی قبل
تر از اینکه مردم از گوشه و کنار
بیایند و تاکید کنند که قلب شان برای آن میر نمی
تپد و توصیه کنند که بت سازی نشود و فلان و بهمان ، من داشتم فکر می کردم
که هر
چقدر هیجان زده شدن برای یک مرد سیاست و یا اندوهگین شدن بخاطرش غلو شده و بی منطق
باشد ، باز ، من این دست
آدم ها را ترجیح می دهم به آنان که پیرو منطقی همیشگی ،
جلوی تمام اتفاق ها نقش ماست چکیده را بازی می کنند. من دوست
دارم ببینم روزی را
که قلب مان واقعن می تپد. و نه فقط برای آن بیچاره ای که بخاطر چیزی که از او
دزدیده اند در حصر است
، بلکه دوست دارم روزی باشد که ببینم خیلی هامان ، قلب مان
برای زندانی های سیاسی مان می تپد. که بهشان فکر می کنیم. که
اسم هاشان را می
دانیم. که قلب مان برای سرزمین مان ، جدا از خودمان ، به کار افتاده . به نظر من
راه بسیار دراز است تا آن
روز اما همین هایی که امروز هیجان زدگی را به نمایش می
گذارند ، سردمدار ِاین جنبش اند. همین ها.
۲ نظر:
درود بر تو.هیجان برای آزادی(خود،غیر، اجتماع)خیلی انسانیه
یلدا جان خوشحالم که این پست رو نوشتی
من این روزها خیلی بیشتر از قبل دلم هوای میر رو کرده خیلی غمگینم خیلی فکر میکنم که کاش آزادبشه. بعد از مرخصی اومدن نسرین بیشتر
منم با هیجانزده ها راحت ترم با اینکه همیشه سعی میکنم منطقی باشم
ارسال یک نظر