Instagram

جمعه، اردیبهشت ۱۰

پائولو کوئیلو


دم بعضي وقتها به يك سري كتابها بدجوري ايمان مي آورد. درست مثل اينكه مريدشان شود.

بعضي از آنها بخاطر تكنيك خوبشان در نويسندگي روحت را تسخير مي كنند اما هستند كتاب هايي

كه تو را به مسيري تازه مي كشانند و يا بر انسان نبودنت توجيه اخلاقي مي گذارند.

چند سال پيش كتاب هاي پائولو كوئيلو را كه مي خواندم همينطور مي شدم. كيمياگر و زهير

بيشترين تاثير را داشتند. زماني كه زهير را ميخواندم دختري كله شق و ياغي بودم.

زهير با به تصوير كشيدن "استر" و يك "شوهر روشنفكر نما" (و كمي تا اندازه اي احمق)

بر دلم نشست. با "استر" همذات پنداري مي كردم.شخصيت "استر" با خودخواهي تمام

همسرش را رها مي كند و گم مي شود. او در انتهاي داستان در حاليكه از مرد ديگري باردار

است به قديسي كه مراحل عرفاني را پشت سر گذاشته تشبيه مي شود. نويسنده "استر"

را اسطوره ي خود شناسي قرار مي دهد كه چون پيامبري موجب تجربه هاي عارفانه ي مرد

نيز مي شود.

من در آن سالها با خواندن زهير توجيهاتي دندان شكن در ذهنم تشكيل داده بودم و با كمك

آن توجيهات راحت تر به كارهايم مي پرداختم.( به زباني ديگر: هر غلطي مي خواستم مي كردم)

..

كوئيلو برايم مي شكند.حال برايم شبيه به كشيش هايي است كه بالاي منبر رفته اند و حالا حالا ها

قصد پايين آمدن ندارند.! چند هفته ي پيش يكي از همكلاسي هايم " خاطرات يك مغ" را به من قرض

مي دهد و از من مي خواهد كه حتما مطالعه اش كنم.چند شب اول مثل يك كتاب نفرين شده روي

ميز كارم مي ماند. شب سوم تصميم مي گيرم قضيه ي آلرژي داشتن به نام كوئيلو را كنار بگذارم و با

ديدي باز شروع به خواندن كتابش كنم. دوازده صفحه ي اول را به هر زجري كه هست مي خوانم و بعد

مي بندمش و برش مي گردانم همان جايي كه بود. چيزي كه در همان دوازده صفحه متوجه مي شوم

اينست كه پائولو كوئيلو بعد از "كيميا گر" تكرار و تكرار و تكرار است.

...

پ.ن: از اينكه ديگر كوچكترين شباهتي به استر ندارم دچار شادي عميقي مي شوم و حس

راضي بودن از خويشتن در من اوج مي گيرد.

هیچ نظری موجود نیست: