Instagram
‏نمایش پست‌ها با برچسب قضاوت. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب قضاوت. نمایش همه پست‌ها

شنبه، آذر ۲۲

من طور بودن



افسارها را به دست می گیرم و نود درصد اوقات از پس کنترل اوضاع بر می آیم. غیر از میل درونی ام که شبیه به اعتیاد شده است و مرا وادار به کنترل شرایط خاص می کند ، انگار باقی افراد دور و برم هم پذیرفته اند باید بعضی امور را به من بیچاره واگذار کرده کنار رفته نفس راحت بکشند. برای مثال امروز برادرم زنگ زده و چون با مشکلی روبرو شده که خاطرش را زخمی کرده است میل به در میان گذاشتنش با من را دارد. البته که سرزنشش نمی کنم. شاید کمتر کسی به اندازه ی من بتواند مادر و پدر را تحت تاثیر کاری قرار دهد. از این زاویه اگر نگاه کنیم برادرم به آدم درستی زنگ زده است. آرامش می کنم و می گویم خودش را اذیت نکند. وقتی خودشان میل به درست کردن اوضاع ندارند چرا ما باید اینطور نگرانی کنیم ؟ بعد که گوشی را می گذارم ، اما توی ذهنم نقشه عملی کار را می ریزم. دفعه ی بعد که بروم مشهد ، صحبتی با فلانی خواهم داشت و سعی می کنم شرایط را سامان بخشم.
سامان بخشیدن اوضاع به همین نقطه ختم نمی شود. پارتنر را با زور و تظاهر به عصبانیت ،فرستاده ام توی اتاق کارش. دوست مان را فرستاده ام کنارش که توی کارش کمکش کند . این قسمت خانه را سر و سامان داده ام و نشسته ام پای کارهای خودم. این افسار گیری بیش از اندازه خسته ام می کند و هزاران بار بیشتر از توانم بار از من خالی می کند با این حال بدون آن ، اطرافیانم در مساعد ترین شرایط نخواهند بود و بی سامانی شان فاجعه ای عظیم برای روح و روان من است.
شاید برای همین است که در ده دقیقه ی اولین جلسه ی تراپی ، تراپیستم حرفم را قطع کرده از من می پرس دلیل خستگی بیش از حدی که از سر و صورتم می بارد چیست ؟
حالا خانه را پیچیده ام توی لایه ای از سکوت. پارتنر و دوست مان توی اتاق کار نشسته اند و صدای تحلیل هایشان روی مداری که در حال درست کردنش هستند می آید. هال ساکت است و نور به طرز شاعرانه ای روی مبل ها پهن شده است. تا لحظاتی بعد صدای جز و ولز روغن و سرخ شدن پیازها در خانه خواهد پیچید و تا ساعتی بعد بوی قیمه بلند خواهد شد. اگر همه چیز طبق برنامه پیش برود ... 


شنبه، آبان ۳

از ماست که بر ماست



بیشتر از اینکه از خودمان بترسیم ، به گمانم وقت آن رسیده که از اینترنت بترسیم. چندی پیش قضایای ریحانه را خواندم به قلم آدمی در اینترنت. یک کاربر. بدون تحقیق برای اطلاعاتی بیشتر ، دلم برای ریحانه کباب بود و بخاطر سیستم قضایی که تا به حال نتوانسته ایم بهش اطمینان کنیم و از تصمیمی که می گیرد ، مطمئن باشیم، شک نداشتم ریحانه در دفاع از تجاوز دست به قتل زده است.
این " شک نداشتن " ترسناک ترین جهت ِ این قضیه است. کجا و کی دمخور بودنم با اینترنت باعث شده بود عاشقش شوم؟ عاشقِ چشم بسته ای که هر چه معشوق می گوید باور می کند و انگار رسالتش باشد، شروع به پر و بال دادن به تراژدی کرده در این راه قدمی کج نخواهد گذاشت.
بعدتر بررسی کامل پرونده ریحانه را توسط چندی از وکلا خواندم و روشن شدم که ریحانه قتل عمد انجام داده . گرچه همچنان با اعدام مخالفم و آرزویم این بود که امروز بخوانم خانواده ی سربندی ریحانه را بخشیده اند ، اما با توجه به پرونده، قتل عمد انجام شده ...
امروز ، اگر دچار ترس از جامعه ی مجازی شده ام ، بیشترش را مدیون وایبر هستم. انبوه پیام های اشتباه، اغراق آمیز ، دروغین ، بی سر و ته و بدون مدرک ، را هر روز در وایبر می بینم. گاهی مادرم با ترس پیامی را فوروارد می کند که در آن گفته شده هر عکسی در وایبر خود بفرستید سریعا به فیس بوک و سایت های جهانی (!) فرستاده شده و همه عکس را خواهند دید، از فرستادن عکس های خصوصی فلان.
چه سودی پشت این پیام نهفته ؟ آیا انسانی محافظه کار گوشه ای نشسته و بدون کمترین اطلاعات اینترنتی و کامپیوتری ، نگران حریم خصوصی مردم بوده است ؟
سودی که پشت این پیام های دروغین و بدون مدرک و قضاوت های نادرست نشسته در لذتی است که ما به اشتباه شناخته ایم. از ترساندن یکدیگر دچار شعف می شویم، از نشر شایعات، احساس هیجان کرده و دیگر نیازی به مدرک و سند برای قضاوت و نظر دادن نداریم.
این می شود که امروز ، دیگر به هیچ کدام مان اعتمادی نیست. بیایید یکدیگر را باور نکنیم.