Instagram

چهارشنبه، تیر ۱۱



ولو شده ام روی  تخت . صداها را گوش می کنم. صدای بر هم خوردن قاشق و لیوان از آشپزخانه می آید. دارد کاسنی درست می کند برای من که بخورم و حساسیتم بهتر شود . دستها را که گنبد کرده ام بالای سرم هر از گاهی می آورم بالا و خیره می شوم به پوستم. دنبال دایره های قرمز می گردم. پنج تا شده. ده دقیقه بعد ده تاست. بدن آدم باهاش حرف می زند. بدنم دارد از من گلایه می کند . روزهای بد عنقی بدنم است.
شربت را می دهد دستم.پایین تخت می نشیند. از انگشت ها تا ران ها می بوسد و می آید بالا. خودش را می اندازد روی تخت. کنار هم خیره می شویم به سقف سفید اتاق خواب. کمی آن طرف تر روی دیوار صد ستاره چسبانده ایم که در حال سوخت
گیری اند. خیره شده ایم به سقف و ستاره های پرنور روی دیوارمان را تصور کرده ایم . در بیست دقیقه ی آینده.




هیچ نظری موجود نیست: