Instagram

جمعه، مهر ۱۰

از همیشه زن بودن



سنسورهایم حساس شده بودند. به شوخی حرفی زده می شد و من خنده ام نمی گرفت. از تقابلِ خشمگینانه ی دو جنسیت خسته بودم. بسیار خسته. از من مَردم و تو زنی. از مردها بنشینند آن طرف گود و زن ها این طرف. از مردها راجع به تکنولوژی حرف بزنند و زن ها از وقایع ساده ی روزمره. سنسورهایم آنقدر حساس شده بود که روی چندین رابطه ی قدیمی را این سال ها خط بکشم. طلاقش بدهم هاها ، مگر زن ها هم فلان ها ها، مرد باش ها ها جوک های بی مزه ای بودند که قلبم را به درد می آوردند. زنگ خطری توی گوشم که از آن آدم فرار کن. در خانه ات را به رویش ببند. یک بار به مجتبا گفتم آن هایی که هنوز نقل مجلس شان شوخی های جنسیتی است و با کوچک شمردن یک جنسیت احساس بزرگی می کنند ، زخم های عمیقی دارند که فقط یک تراپیستِ درست و حسابی از پسش بر می آید. گفت آدم اگر عاشق کسی باشد ، نوع رابطه برقرار کردنش فرق می کند. رابطه بر قرار کردنش را نمی گذارد بر پایه ی بدجنسی. می گذارد بر پایه ی احترام.
این همه حساس بودن خیلی ها را از من راند و خیلی ها را به دست خودم گذاشت پشت در ، اما راضی و سرخوشم از انتخابم. من آدمِ پریدن با همه نیستم. آدم ِ نشستن پشت میز مربعی ام*. آدم ِ انتخاب کردن ِ آدم های رسیده به مرزی از پختگی. این بچه بازی ها برای من تمام شده است. آدم ها یا هم را دوست دارند یا یکدیگر را برای خالی کردن بخشی از عقده ی حقارت شان انتخاب می کنند. اولی ها جایشان توی خانه ام بود. دومی ها رفتند. نمی گذارم برگردند. 


پ.ن : توی تست های روانشناسی آدم هایی که میز مربعی را انتخاب می کنند، توی انتخاب آدم ها برای ایجاد رابطه سختگیر ترند.

هیچ نظری موجود نیست: