Instagram

جمعه، آبان ۸

ایتس نات جاست اِ سیزن !





این چند روز تهران ، شبیه عشق و عاشقی است. شبیه لحظه های اول مستی. وقتی نمی فهمی پاهایت کجا هستند. روی زمین. و یا مثلا فکر می کنی اصلا زمین قبلا هم به همین نرمی بوده است. صبح پنج شنبه ، توی کلاس ، کمتر از هر وقتی حواسم به شاگردها بود. نمی توانستم چشمم را از خیابان بردارم. خیابان از قاب کوچک پنجره ی کلاس آسفالت خیس و ترکیبی از زرد و سبز بود. دیوانه ام کرده بود. کلاس که تمام شد تا کلاس بعدی دو ساعت وقت بود. خودم را رساندم خانه و با پارتنر زدیم به دل تهران.

دیشب در کتاب بر علیه محتوا، تعریفی از نمایشنامه نویسی قدیمی خواندم که زیبایی طبیعت را مدیون جنایت دانسته بود ، چرا که فقط جنایت است که طبیعت را به جنبش در می آورد و طبیعتی که به حرکت در آمده به اوج زیبایی اش رسیده است.  این روزها دارم فارگو می بینم و تلاقی این گفته و آن سریال عجیب ، تمام ذهنم را مشغول واژه ی جنایت کرده است .

 از اینها بگذریم ، فکر می کنم توی این هوای پاییزی ، توی خانه ماندن ، تنها جرمی است که می توانم مرتکب شوم. تهران و یا هر شهری که درش هستید را کشف کنید. در تونالیته ی فوق العاده ی پاییزی اش. 







هیچ نظری موجود نیست: