Instagram

جمعه، اردیبهشت ۱۰

دوشنبه 16 فروردین1389


چند شب پیش در ماشین مادرم ، آهنگهای قدیمی گوگوش پخش می شدند . جرقه ی این

پست و پست بعدی آنجا زده شد. آهنگها فضایی نوستالژیک برایم ایجاد کرده بودند. فضایی

که در پست بعدی بیشتر به توضیح اش می پردازم. این پست را به این عکس اختصار می دهم.

و نکته هایی که به ذهنم رسیده را به پست بعد می سپارم.

در این عکس محتویات یکی از کمد های اتاق من را می بینید. کمدی که همیشه قفل است و

شاید خیلی کم پیش بیاید که به سراغش بروم. اما احساس وجود اشیا داخل آن در ذهنم

بسیار زنده است.

در گوشه ی سمت راست تصویر در پاکتی صورتی رنگ دومین و در واقع تنها نامه حفظ شده ای

است که از پس مکاتبه ام با مصطفی مستور به دستم رسید. بعدها این مکاتبه را ادامه ندادم

و دیگر داستانهایم را برای ایشان نفرستادم. دلیل نفرستادن را نمی دانم اما می دانم او از

اولین آدم هایی بود که در دوره ی جدی ادبیات خواندن کتاب هایش را می خواندم.

دقیقا بالای نامه دو شیشه ی خالی ادکلن است. که متعلق به دومین و سومین باری است

که آقای او را دیدم. تنها عکس چاپی که ازش دارم را به یکی از ادکلن ها تکیه داده ام. پایین

پاکت صورتی رنگ مقوای تکه تکه شده ی زرد رنگی است که رویش نوشته شده : " از نور

کائنات می خواهم تاریکی و نادانی و ترس را از درون من و جهان بزداید. "


روزی که این مقوا را پاره کردم نقطه ی شروع دوره جدیدی از زندگی ام بود. دوره ای که هنوز در

ادامه اش راه می روم.کنار ادکلن ها دو کارت پستال است که یکی از دوست های مجازی از

دور دست ها فرستاده است. دوستِ نقاشی که از Artsig به دنیایم وارد شد. پایین ادکلن ها

عکسی است که بیشتر بخاطر تاریخی که پشتش نوشته شده در کمدم جای دارد. یکی از

عکس های کودکی برادر بزرگم است. جذابیت عکس برای من در دهم ماهِ هشت ِسال چهل و

چهار است.

کنار اعتقاد پاره شده ی زرد رنگ ، ماحصل تخم مرغ شانسی است که در بیست سالگی

خریده و این اسباب بازی را برای جبران تخم مرغ شانسی هایی که در کودکی نخریدم درست

کرده ام. پایین تر سنگ هایی است که او برای من جمع کرده است و در دومین ملاقاتمان در

پاکتی نارنجی رنگ داده است دستم. کارت های کوچک تبریک را دوتا از برادرزاده هایم غین و

میم بهم داده اند که به دلیل علاقه ی کشنده و مفرطی که بهشان دارم نگهشان داشته ام.

و در گوشه ی سمت چپ بسته ی پستی است که اخیرا به کمدم اضافه شده.بسته ی چای

لاته هایی که نیکا برایم فرستاد.

این عکس پیش غذایی است برای حرفهایی که قصد دارم در پست بعد بنویسم.

هیچ نظری موجود نیست: