Instagram

چهارشنبه، خرداد ۱۳

چند تخته است اینجا ؟



بیش از حد به این چهاردیواری وابسته شدیم. اون بیرون دیوونه خونه است. رسمن همه روانی ها ریختن تو شهر. همیشه هم همینه. این شب های عجیب غریب بدتر. کوچه که چه عرض کنم، خیابون رو بستن و توش پرچم و ستون و خزعبلات علم کردن. یکی از یکی زشت تر. نه ترکیب رنگ می دونند نه از هارمونی چیزی سرشون میشه. اون پشت روضه گذاشتن و صدای سینه زدن پخش میشه و این طرف تر، پنج قدم این طرف تر آبمیوه میدن و تبریک میگن. تو ماشین هی به خودم میگم فحش نده زیر لب، خشم تو از اینا نیست از یه چیزی گنده تر از ایناست. فایده نداره. خشم هست و وجود خارجی داره. اون بیرون دیوونه خونه است. ماشین ها به قصد کشت به هم نزدیک میشن و شیشه ها به قصد فحاشی پایین میاد. بیماری تا مغز استخون مون بالا اومده. مگه این بیماری نیست که تو قرنطینه ی امن خودت زندونی شی و از عالم و آدم خشم داشته باشی. بیماریه. همه مون عین هم. بهش میگم عین حیوون رانندگی می کنیمخیلی شب ها دلم اون بیرونه. دلم تو خیابونیه که میشه توش راه رفت. دوید. استرس موتوری و دزد و فلان هم نداشت. پاهام نمیرن اما. پاهام، موندن و سریع برگشتن به قرنطینه ی امن رو ترجیح میدن. نشسته داره پیانو می زنه و من ازش می پرسم چرا آدم ها میل دارن یکی رو که کاری به کارشون نداره رو آزار بدن ؟ نمونه ای که داریم ازش حرف می زنیم از حسودی این کار رو می کنه. اوضاع بدتر از این حرفهاست ولی.
یکی آزارمون داده. بد آزارمون داده. اینه که افتادیم تو چرخه ی معیوب سیخ بکن تو کناری تا آبی شه رو آتیشت. اون گنده هه ، اون بیگ برادر چرا اول از همه شروع کرده به آزار دادن ؟ دنبال سرنخ می گردم. شب هایی که فرداشون تعطیله ، شب های خوبی ان.


۱ نظر:

آرش میرسنجری گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.