Instagram

جمعه، اردیبهشت ۱۰

ما اسطوره سازان كهن!

در كتاب " آناتومي ويرانسازي انسان " در بخشي كه راجع به يگانگي سخن مي گويد

اين جمله ها نظرم را جلب مي كنند:

" انسان مي تواند با القاي حالت هاي خلسه با وسايلي چون مواد مخدر، هرزگي هاي

جنسي، روزه، رقص و ديگر آيين هايي كه در كيش هاي گوناگون فراوان است، آگاهي

خويش را بي حس كند." فراموش كردن خويشتن" به معني بي حس كردن خرد خويش،

هدف اصلي همه ي اين تلاش ها براي بازگرداندن يگانگي درون است.كوششي تراژيك

است، بدين معني كه يا تنها به گونه اي موقتي موفق مي شود.(مانند نئشگي يا مستي)

و يا حتي اگر هميشگي باشد(مانند شور نفرت يا قدرت)، انسان را زمين گير مي كند.از

ديگران بيگانه اش مي سازد، قضاوتش را مي پيچاند و او را همان اندازه وابسته ي اين شور

ويژه مي سازد كه ديگري را به مواد مخدر معتاد مي سازد."


بعد از خواندن اين جمله ها كلمه ي " افراط" در ذهنم شكل مي گيرد.

اگر اين كتاب را نخوانده ايد پيشنهاد مي كنم حتما بخوانيدش. مخصوصا بخش هايي از

اين كتاب كه به هيتلر پرداخته بسيار خواندني هستند.

.....

در درس زبان شناسي استاد داستان بلبله ي بابليان را بازگو ميكند. داستان چگونگي

پيدايش زبان هاي گوناگون. در اين اسطوره بابل تنها ملت موجود در جهان بوده است. تا

اينكه پادشاه بابل به سرش مي زند برجي بسازد كه آنقدر بلند باشد كه با خداوند برسد

كه از آن بالا رفته خداوند را بر زمين كشد و خودش به جاي او بر تخت بنشيند.

وقتي كار ساختن برج به نيمه مي رسد خداوند ترسي بر دلش مي افتد كه مبادا برج به

عرش رسد، پس فكر مي كند كه تنها چيزي كه ميتواند ساختن برج را متوقف سازد ايجاد

تفرقه ميان ملت است. براي اين كار او بر هر خانواده زباني گوناگون مي گذارد. صبح روز بعد

نه بنا حرف معمار را مي فهمد نه معمار حرف بنا را. بر سر همين موضوع جنگ هايي مي شود

و در انتها هر خانواده به گوشه اي ديگر از دنيا مي رود و ملتي جديد را به وجود مي آورد.

بعد از كلاس به اين فكر مي كنم كه امروز اگرچه از يك خانواده ايم ، حرف هاي يكديگر را

نمي فهميم. و جالب تر اينكه گاهي حرف هايي كه از دهانمان خارج مي شود را نيز شخصا

درك نمي كنيم. در همين راستا به ياد روز بيست و دوم بهمن و راهپيمايي مي افتم. بعد از

ديدن خبر آن روز در تلويزيون خودمان از اينكه اسطوره سازي منقوض شده و اسطوره سازان

احتمالا از دنيا رخت بر بسته اند، بسيار متاسف شدم.اگر بودند جديدترين نوع اسطوره ها از ما

ملت اسطوره ساز بيرون مي كشيدند چونان كه تمامي اسطوره هاي قديمي كم آورده و

منسوخ گردند. احمدي نژاد براي ملت سخنراني مي كرد. به آنان اعلام كرد كه ما حاضر به

گفتگو با آمريكا هستيم به شرط فضاي عادلانه و احترام متقابل .بعد از سخنراني، ملت جو گير

همچنان فرياد مي زدند :" مرگ بر آمريكا".

حالا يا اين ملت هميشه در صحنه دركي از كلمه ي احترام متقابل ندارند يا احمدي نژاد اين

ملت را دست بالا گرفته و حرف هايي مي زند كه از سطح فكري مردم بيشتر است يا در

فرهنگ لغات احمدي نژاد احترام به معناي نفرين و اظهار تنفر است و يا همان بلبله ي بابليان

است كه در ميان تمامي اسطوره ها هنوز پابرجا ايستاده است.

...

پ.ن:

گفتم به نيرنگ و فسون پنهان كنم ريش درون

پنهان نمي ماند كه خون بر آستانم مي رود

هیچ نظری موجود نیست: