Instagram

جمعه، اردیبهشت ۱۰

زن ! تو هدیه خداوندی !


بوي عيد مي آيد. دلم هواي شيراز كرده است.دلم حافظيه مي خواهد.

دلم انسانهاي متفكر مي خواهد.

ديشب شعري فرانسوي را به اصرار دختر خاله هايم برايشان مي خوانم. از لهجه ي

جذاب فرانسه خوششان مي آيد و صد البته به آن مثل چيزي كه نمي تواند در دنيا وجود

داشته باشد و وسيله اي است براي خنداندنشان، نگاه مي كنند. كلي ذوق مي كنند و

بعد كه معني شعر را برايشان مي گويم مي گويند:" چه مسخره! يعني چه؟اين چه جور

شعري است؟" اول مي آيم جوابي بدهم. اما بعد به ياد مي آورم چه كساني روبرويم

نشسته اند. دو دختر جوان كه در عمرشان غير از كتابهاي درسي ( آنهم به زور) و چند تا

كتاب فهيمه رحيمي و م.مودب پور چيزي نخوانده اند. هميشه به سطح آب خيره شده اند

و هرگز نفهميده اند آنچه در عمق است مي تواند در آدم كن فيكون كند.روابط عشقي شان

را با سنجيدن شرايط مالي طرف انتخاب كرده اند و گاهي وقتي به من و او نگاه مي كنند

انگار به دو موجود سرخوش فضايي خيره شده باشند، ته مايه اي از لبخند بر صورتشان نقش

مي بندد.و چه بسا بعيد هم نباشد كه در ذهن هايشان كلماتي ركيك بر سر خوشي ما روا

دارند.

بعضي آدمها راجع به ادبيات اطلاعات كافي ندارند اما دريچه هاي ذهنشان را باز نگه داشته

و حداقل به چشم دانشي جديد به سبك هاي متفاوت نگاه مي كنند، چه بسا از آنها هيچ

نفهمند. اما كافي است روبروي اين دو موجودي كه گفتم بنشينيد و بخواهيد شعر سپيد

و موج نو را برايشان توضيح دهيد. در تمام طول صحبتتان با تمسخر به شما خيره ميشوند.

(حتي گوش نمي كنند شما چه مي گوييد. در زمان صحبت كردن شما هم فكرشان جاي

ديگري است. دارند فكر مي كنند چه بگويند كه بيشتر حماقت شما را به رختان بكشد)و

همين كه نقطه ي پاياني صحبت را گذاشتيد مي گويند:" يعني چه؟ مسخره است كه!"

چندي پيش فراموش كردم روبروي چه كساني نشسته ام و احساسي كه به آنها دارم بر

منطقم چيره شد و نظرم را راجع به سريال "يوسف" فرج الله سلحشور گفتم. داشتم

مي گفتم كه در اين شرايط كنوني جالب نيست كه پيامبري را نشان دهند كه به پاكدامني

معروف بوده و بعد از زن اولش زليخا را به همسري بگيرد.

اين باعث تشديد احساس خود چند زن بيني مي شود(كه اين روزها احساس خيلي از

مردهاي اين جامعه ي مفلوك است.) و بعد گفتم كه من هر گز نمي توانم قبول كنم كه هنوز

در اين جامعه بر پايه ي احاديث و روايات فيلم مي سازند و جوان شدن زليخا براي من نه

تنها هيچ نشاني از قدرت پروردگاري ندارد كه تنها نشان دهنده ي ميزان خرافات در اين كشور

است.

جوابي كه دخترخاله هايم دادند اين بود كه : " يوسف پيامبر است و حق دارد چند زن بگيرد!

زليخا زيبا مي شود و هديه ي يوسف است. در ضمن روايات درست هستند.مثلا مگر نشنيدي

كه مي گويند فلان امام از بس خوب بوده خداوند به همسر او ويژگي مي دهد. اينطور كه آن

زن هر شب باكره بوده است.!!!"

به اينجاي داستان كه رسيد حقيقتا من چيزي شبيه توپي در حال انفجار بودم.(نمي دانم از

عصبانيت يا از خنده). سردرد گرفتم از اينكه قشري كه در جامعه داراي برتري هايي هستند

و قرار است بفهمند! اينگونه در مرداب خرافات و جاهليت ساكن مانده اند.

براي او كه تعريف كردم گفت:" مي خواستي به دخترخاله بگويي پس با اين حساب جن-ده ها
انسانهايي هستند كه خداوند آنها را به عنوان پاداش براي انسانهاي خوبش مي فرستد!"


---